معنی داستانی از داستایفسکی

لغت نامه دهخدا

داستایفسکی

داستایفسکی. [ی ِ] (اِخ) فدور. رمان نویس نامدار روسی. متولد مسکو1821 و متوفی به سال 1881 م. آثار این نویسنده ٔ بزرگ جنبه ٔ روانشناسی عمیقانه ای دارد و مشتمل بر بیان احساسات حقیقی درامی است و سبک نگارش او مؤثر و گیراست و بهمین سبب مقام ممتازی در میان آثار ادبی روسیه یافته است تا آنجا که دیگر آثار عصر خویش را تحت نفوذ و تأثیر روش خویش درآورده است. خانه ٔ اموات و جنایت و مکافات از جمله ٔ آثار مهم اوست.


داستانی

داستانی. (ص نسبی) سزاوارِ مَثَل زدن. مَثَل زدنی.
- داستانی شدن، سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن. مَثَل زدنی شدن. درخورِ شهره شدن گردیدن. درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن:
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.
ابوشکور.
مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی.
فردوسی.
|| (حامص) (در ترکیب): همداستانی. موافقت. مرافقت.

داستانی. (اِخ) ابوعبداﷲ. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (مؤلف به سال 730 هَ. ق.) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795). و نیز رجوع به «داستان » (نام محل) شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

داستانی

(صفت) منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی.


هام داستانی

همداستانی

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

داستانی

خرافی، غیرواقعی، افسانه‌ای، رمانتیک، روایی، قصه‌ای، اساطیری،
(متضاد) واقعی

فرهنگ معین

داستانی

(ص نسب.) منسوب به داستان، قصه ی ی، روایی، اساطیری. مق تاریخی.

معادل ابجد

داستانی از داستایفسکی

1180

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری